عاشقانه...
برای یک ثانیه عاشقم باش
من باتری ساعتم را در می آورم...
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟
گفت آغازش سراسر بندگیست
گفتمش پایان آن را بگو؟
گفت پایانش همه شرمندگیست
گفتمش درمان دردم را بگو؟
گفت درمانی ندارد، بی وفاست
گفتمش یک اندکی تسکین آن؟
گفت تسکینش همه سوز و فناست...
عشق رازی است مقدس
برای کسانی که عاشقند...
عشق برای همیشه بی کلام میماند
اما...
برای کسانی که عشق نمی ورزند
عشق شوخی بی رحمانه ای بیش نیست....
نمیدانم چرا این گونه است؟
وقتی نگاه عاشق کسی به توست...
میبینی، اما...
دلت بسته به مهر دیگری است...
بی اعتنا می گذری
و عاشقانه به کسی می نگری که...
دلش پیش تو نیست!!!
یاد تو چندیست که مهمانم شده
خاطراتت آفت جانم شده
هرچه میگویم سخن از یاد توست
در سکوت من فقط فریاد توست...